جمال پاشا
جَمالْ پاشا (1289-1340ق / 1872-1922م)، دولتمرد برجستۀ ترک و از رهبران سهگانۀ جمعیت و حکومت اتحاد و ترقی در پایان عصر عثمانی.
جمال پاشا که نام اصلی او احمد جمال بود، در جزیرۀ مدللی (لِسبُس) از جزایر دریای اژه ــ که امروز به یونان تعلق دارد ــ دیده به جهان گشود؛ اما پدرش محمدنجیب افندی برای او از استانبول شناسنامه گرفت (آرتوچ، 4-5). از اینرو، او را استانبولی نیز دانستهاند (پاکالین، IV / 117).
احمد جمال تحصیلات مقدماتی را در زادگاهش، و آموزش متوسطه را در مدرسۀ نظام استانبول به پایان رساند (1307ق)؛ آنگاه وارد «مکتب حربیۀ» شاهانه (دانشکدۀ افسری) شد و در 1310ق به درجۀ ستوانی نایل گردید و آموزش ستادی را نیز در «ارکان حربیه» (ستاد ارتش) گذراند (آرتوچ، 7؛ پاکالین، همانجا). وی در 1317ق / 1899م در جریان شورش روم ایلی، مأمور خدمت در سلانیک شد (همانجا؛ آرتوچ، 8) و در آنجا با فعالیت جمعیت اتحاد و ترقی، و طلعتبیک از بنیانگذاران این حزب، آشنا شد و به عضویت آن جمعیت درآمد (آرتوچ، 8, 17-18؛ پاکالین، همانجا)، اما پس از چندی، از آن جدا شد و به «جمعیت حریت عثمانی» پیوست (آرتوچ، 18-20). جمال به جز وظایف نظامی که برعهده داشت، بازرس خط آهن شرق و سازمان گسترش شبکۀ راههای نظامی نیز بود (همو، 9) و میتوانست آزادانه به نواحی مختلف روم ایلی سفر کند، از اینرو، در گسترش فعالیت جمعیت و تأسیس شعب آن در روم ایلی نقش مهمی داشت (کارال، IX / 21-22؛ بدوی کوران، 253).
جمال پاشا که روز به روز بر شهرتش در میان افسران افزوده میشد، فعالانه در جلسات هیئت عالی جمعیت که در خانۀ او و یا انوربیک تشکیل میشد، شرکت میکرد (آرتوچ، 21-22). مهمترین هدف جمعیت برقراری مشروطیت بود که سرانجام در 23 جمادیالآخر 1326ق / 23 ژوئیۀ 1908م سلطان عبدالحمید دوم آن را پذیرفت و رسماً اعلام کرد (کارال، IX / 39؛ بدوی کوران، 251؛ احمد، 12 ff.؛ آرتوچ، 32-33). گفتنی است که مذاکرات موسوم به روال میان پادشاه انگلستان و تزار روسیه در ژوئن 1908 / جمادیالاول 1326 که هدفش تجزیۀ امپراتوری عثمانی بود (کارال، IX / 25-27)، تصمیم افسران وابسته به جمعیت در برقراری مشروطه را تسریع کرد (آرتوچ، 39). جمال پاشا در این جریان نقشی فعال داشت و از جملۀ اعضای هیئتی بود که برای بررسی اوضاع آشفتۀ استانبول از سلانیک به آنجا گسیل شد (پاکالین، همانجا؛ آرتوچ، 34, 53؛ «دائرةالمعارف ... »، VII / 305).
چندی بعد، جمال به عضویت «هیئت اصلاحیه» درآمد که مأمور رسیدگی به اختلافات میان ترکها، ارمنیان و کردها در آناتولی بود (همانجاها). در این هنگام حوادثی بر ضد جمعیت اتحاد و ترقی و مشروطیت نوپای عثمانی در استانبول به وقوع پیوست که به واقعۀ 31 مارس (مارت) معروف است (نک : بدوی کوران، 276 ff.؛ کارال، IX / 85 ff.؛ احمد، 40؛ آقشین، 29-30؛ نیز: نک : ه د، اتحاد محمدی). جمال پاشا برای مصون ماندن از حملۀ افسران ضدانقلاب مشروطه، به سلانیک بازگشت (پاکالین، IV / 117).
دامنۀ شورش به آناتولی نیز کشیده شد (کارال، IX / 91) و انعکاس آن در روم ایلی، جمعیت حریت عثمانی را که در آن زمان اتحاد ترقی نامیده میشد، به واکنش وا داشت و سپاه مستقر در آنجا به فرماندهی محمود شوکت پاشا و با حضور جمال پاشا به سوی استانبول رفت و شورش را فرو نشاند. جمال
پاشا آنگاه به عضویت دادگاهی درآمد که برای کیفر دادن شورشیان تشکیل شد (پاکالین، همانجا؛ آرتوچ، 59-63) و فرمانداری ناحیۀ اسکودار استانبول نیز به او واگذار گردید (پاکالین، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها). او چندی بعد، والی شهر آدانا شد و اقداماتی مهم برای خاموش کردنِ درگیریهای خونین میان مسلمانان و ارمنیان انجام داد (احمد، 159, 164؛ آرتوچ، 66-67؛ پاکالین، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها). او پس از مدتی والی بغداد شد و در عمران و آبادی شهر و بهبود وضع زندگانی مردم آنجا کوشید (پاکالین، همانجا؛ آرتوچ، 91-93).
جمال پاشا پس از روی کار آمدن کابینۀ احمدمختار پاشا، از مقام خود استعفا کرد و به استانبول بازگشت (پاکالین، نیز «دائرةالمعارف»، همانجاها). در این زمان جنگهای بالکان آغاز شده (نک : ه د، بالکان، جنگها؛ شاو، «تاریخ ... »، II / 292؛ آقشین، 40-42)، و دولت بسیج عمومی اعلام کرده بود. جمال نیز با سمت فرماندهی تیپ احتیاط قونیه به جنگ بالکان رفت، اما چندی بعد به سبب ابتلا به وبا به استانبول بازگشت (آرتوچ، 99-102؛ پاکالین، همانجا).
شکست عثمانی در دو دورۀ جنگ در بالکان و اشغال برخی شهرهای عثمانی و بروز نابسامانیهای اقتصادی ـ اجتماعی موجب ناخشنودی مردم از حکومت گردید و در پی آن حزب اتحاد و ترقی با حمله به بابعالی، مقر دولت عثمانی، در 14 صفر 1331ق / 23 ژانویۀ 1913م، دولت را ساقط کرد. در این حمله وزیر جنگ ناظم پاشا و چند تن دیگر کشته شدند، صدراعظم کامل پاشا استعفا کرد و محمود شوکت پاشا، فرمانده سپاه حرکت، که هوادار اتحاد و ترقی بود، به صدارت، و جمال پاشا نیز به فرمانداری نظامی استانبول منصوب شد (کارال، IX / 194-196؛ بدوی کوران، 318؛ لویس، 224؛ احمد، 119-122؛ پاکالین، همانجا). جمال پاشا در این مقام به اقداماتی برای آرام کردن اوضاع دست یازید: از وزیران دلجویی کرد، بازداشتشدگان را آزاد ساخت، و برخی از مخالفان سرشناس مانند علی کمال، مدیر روزنامۀ اقدام و همفکر او رضا نور را به اتریش فرستاد (احمد، 122؛ آرتوچ، 107-108، «دائرةالمعارف»، همانجا). اما مخالفان به رهبری شاهزاده صباحالدین به اقداماتی برای سرنگونی دولت دست زدند. جمال پاشا به عنوان فرماندار نظامی با صدور اعلامیهای در 28 ژانویۀ 1913، مخالفان را به توطئه برضد حکومت و خیانت به میهن متهم کرد و دست به شدت عمل زد (کارال، IX / 206-207؛ بدوی کوران، 322؛ احمد، 129-130).
پس از آن، عدهای از مخالفان تبعید، و 12 تن از رهبران آنها از جمله صباحالدین که در پاریس بود، به اعدام محکوم شدند (همانجاها). به این ترتیب اتحاد و ترقی به رهبری سهگانۀ انور، طلعت و جمال از 1913م بر اریکۀ قدرت تکیه زد (شاو، همان، II / 298 ff.؛ لویس، همانجا). پس از این اتفاقات، جمال پاشا که از محبوبیت بسیاری برخوردار شده بود، از فرمانداری نظامی استعفا کرد و به وزارت «نافعه» (فواید عامه) منصوب شد (پاکالین، IV / 117). در این سمت به اقداماتی سودمند برای ایجاد خطوط آهن، شبکۀ راههای شوسه و طرحهای آبرسانی دست زد (آرتوچ، 135-139). مدتی بعد نیز وزارت دریاداری را برعهده گرفت (همو، 146؛ لویس، 225) و به اصلاحات در نیروی دریایی پرداخت: ساختار وزارت را تغییر داد؛ از اختیارات افسران آلمانی، که در سازماندهی نیرو نقش مهمی داشتند، کاست؛ و کارخانههای کشتیسازی در بنادر سامسون و بیروت دایر کرد (شاو، همان، II / 308-309). پس از آن، برای ایجاد اتحاد با دولت فرانسه و درخواست همکاری برای حل مسائل جزایر دریای اژه به فرانسه رفت، ولی توفیقی نیافت («دائرةالمعارف»، VII / 305؛ آرتوچ، 176).
جمال پاشا دولت روسیه را دشمن سنتی امپراتوری عثمانی میدانست؛ از این رو، حکومت اتحاد و ترقی با توجه به اوضاع حاکم بر اروپا در سالهای 1914م به بعد در پی یافتن متحدی بـود و سرانجـام، قـرارداد اتحـاد آلمان ـ عثمانـی در 18 رمضان 1332ق / 12 اوت 1914م به امضا رسید. جالب توجه است که جمال پاشا پس از امضای قرارداد از آن آگاه شد و با آن موافقت کرد (کارال، IX / 380؛ شاو، همان، II / 310-311؛ آقشین، 54). با این ترتیب، دولت عثمانی به متحدین (آلمان، اتریش، مجارستان) در برابر متفقین (انگلستان، فرانسه و روسیه) پیوست (شاو، همانجا). اگرچه بیشتر دولتمردان عثمانی مخالف ورود عثمانی به جنگ بودند، اما برخورد کشتیهای روس و عثمانی در دریای سیاه اسباب ورود عثمانی به جنگ جهانی اول را فراهم آورد (کارال، IX / 382-383؛ شاو، «تاریخ»، II / 310-312) و در پی آن بسیج همگانی آغاز شد (کارال، IX / 393-394؛ بدوی کوران، 350؛ شاو، همان، II / 313). گفتهاند که مثلث اتحاد و ترقی (جمال، انور و طلعت) عثمانی را وارد جنگ جهانی اول کرد (پاکالین، IV / 118).
اندکی پس از ورود عثمانی به جنگ، انورپاشا وزیر جنگ و فرمانده کل قوا، برای تأمین امنیت منطقه و بیرون راندن انگلیسیها از مصر، جمالپاشا را به فرماندهی سپاه چهارم مستقر در سوریه و فرمانداری سوریه ـ فلسطین و کیلیکیه (جنوب شرقی آسیای صغیر) منصوب کرد (نک : آرتوچ، 209). جمال پاشا پس از ورود به سوریه دست به عملیات زد و میخواست از طریق عبور از کانال سوئز به مصر برسد؛ ولی موفق نشد و با دادن تلفات بسیار ناگزیر به سوریه بازگشت (کارال، IX / 426- 427؛ آرتوچ، 224؛ پاکالین، همانجا).
جمالپاشا در سمت فرماندار منطقه از 1914 تا 1917م رفتاری مستبدانه داشت و مانند شاهزادهای وابسته به خاندان سلطنتی و به طور مستقل در منطقه فرمان میراند (کین راس، 614)؛ چنانکه از او با عنوانهایی مانند سلطان بیتاج و تخت، دیکتاتور، و معمار ترس و وحشت یاد میشود (آرتوچ، 264). جمالپاشا ــ بهرغم همۀ رفتـارهای خشونتآمیز ــ با اقلیتهای مذهبی و قومی مانند ارمنیان، دروزیها و مارونیها با ملایمت رفتار میکرد، حتى در مسئلۀ کوچاندن ارمنیان با سران اتحاد و ترقی اختلاف پیدا کرد و برای زنان و کودکان بیسرپرست ارمنی در دمشق دارالایتامی دایر ساخت و امکانات سپاه چهارم را در اختیار آنان نهاد (همو، 264-265). با این همه، او رفتاری دوگانه داشت، چنانکه به فرمان او 11 تن از رهبران ملیگرای عرب اعدام شدند و همو تمامی مخالفان دولت عثمانی را در دادگاه عالی زمان جنگ (عالیۀ دیوان حرب) محاکمه کرد و به کیفر رساند (همو، 301-302؛ پاکالین، همانجا؛ «دائرةالمعارف»، VII / 306).
رفتارهای جمالپاشا در ادارۀ منطقه و اختلاف نظر او با برخی از ارکان اتحاد و ترقی، و برخوردهای نه چندان دوستانۀ او با افسران آلمانی و مسائلی از این دست توجه متفقین را به استفاده از او جلب کرد. چنانکه امکان پادشاهی او را پیش کشیدند (بدوی کوران، 348-349؛ آرتوچ، 265) و سازانوف، وزیر خارجۀ روسیه در تلگرامی به دول همپیمان نوشت که به گزارش محافل ارمنی در استانبول در صورتیکه برخی شرایط فراهم آید، جمالپاشا میتواند برضد حکومت مرکزی قیام کند (همو، 266)، اما دول همپیمان با این پیشنهاد موافقت نکردند. با توجه به خاطرات جمالپاشا و فقدان هرگونه سند در این مورد در بایگانیهای انگلیس و دیگر دولتها، چنین به نظر میرسد که اندیشۀ سلطنتِ وی تنها ساخته و پرداختۀ ارمنیان بوده است (همو، 267). در جریان شورش ارمنیان ناحیۀ زیتون و مرعش، که به تبعید و مهاجرت آنان منجر شد (همو، 293-294)، جمالپاشا را به کشتار ارمنیان متهم کردهاند (شاو، «از امپراتوری ... »، I / 315). جمالپاشا اگرچه مانند یک فرمانروای حقیقی در سوریه فرمان میراند، اما از نظر نظامی و سیاسی موفقیتی به دست نیاورد و به استانبول بازگشت و تا استعفای دولت، در مقام وزارت دریاداری باقی ماند (پاکالین، همانجا).
پس از شکست عثمانی در جنگ جهانی اول و امضای عهدنامۀ مُنُدُرس، کابینۀ اتحاد و ترقی به ریاست طلعتپاشا در 2 محرم 1337ق / 8 اکتبر 1918م استعفا کرد (شاو، «تاریخ»، II / 327-328؛ کارال، IX / 559؛ آقشین، 65؛ آرتوچ، 323) و رهبران سهگانۀ اتحاد و ترقی یعنی انور، جمال و طلعتپاشا همراه با 5 نفر دیگر از اعضای عالیرتبۀ دولت اتحاد و ترقی، در 5 صفر 1337 / اول نوامبر 1918 با یک زیردریایی آلمانی شبانه از استانبول گریختند (لویس، 239-240؛ «دائرةالمعارف»، VII / 307). جمال نخست به برلین، سپس به مونیخ و پس از آن به سویس رفت (همانجا). یوسف ضیا اورتاچ فرار پاشاها را به استهزا گرفت و جمال پاشا را نِرونِ سوریه نامید (پاکالین، IV / 118-119؛ کارال، IX / 558؛ آقشین، 66). چندی بعد، دادگاه نظامی جمال پاشا و دیگران را در ذیقعدۀ 1337 غیاباً به اعدام محکوم کرد (آرتوچ، 340؛ «دائرةالمعارف»، همانجا).
جمال پاشا در رمضان 1338 با دعوت رادِک به مسکو رفت و در آنجا با او به عنوان رهبر «بینالملل سوم» ملاقات کرد (شاو، «تاریخ»، II / 354؛ آرتوچ، 345). جمالپاشا هنگام اقامت در مسکو به عضویت جمعیت «اتحاد انقلابهای اسلامی» که هزینۀ آن را روسها تأمین میکردند، درآمد و به عنوان مسئول شاخۀ افغانستان برگزیده شد (آرتوچ، 348-349). او در ذیقعدۀ 1338 / ژوئیۀ 1920 از راه باکو و ترکستان به افغانستان رفت و به دعوت امانالله خان وارد کابل شد (همو، 349-352). در مدت اقامت در افغانستان اقداماتی مفید انجام داد که آثار بسیاری بر زندگی افغانها بر جای گذاشت (پاکالین، IV / 119).
از سوی دیگر اقدامات پان ترکیستی و پان اسلامیستی او و انورپاشا، رهبران شوروی را نسبت به آنها بدبین کرد. از اینرو، جمال پاشا باز به مسکو بازگشت و از آنجا برای جلب حمایت دول اروپایی از اقداماتش در افغانستان به اروپا رفت و پس از مدتی اقامت در پاریس و بخارست (آرتوچ، 360-364؛ پاکالین، همانجا)، به مسکو بازگشت؛ اما این بار رهبران شوروی او را به سردی پذیرفتند. سرانجام، وقتی جمالپاشا که برای ملاقات با مصطفى کمال میخواست به آناتولی برود، در 26 محرم 1340ق / 21 ژوئیۀ 1922م توسط یک گروه تروریستی در تفلیس به اتفاق همراهانش ترور شد (آرتوچ، 384-385؛ پاکالین، همانجا).
برخی ترور او را به تحریک بلشویکها و توسط عوامل سازمان امنیت شوروی (چکا) مربوط میدانند؛ زیرا به روابط او با انورپاشا، که برضد نیروهای شوروی میجنگید، بدگمان بودند؛ برخی دیگر قتل او را به ارمنیها نسبت میدهند (آرتوچ، 388-389؛ پاکالین، همانجا). جنازۀ جمال و همراهانش با پیشنهاد کاظم قره بکیرپاشا و با تصویب مجلس ترکیه به ارزروم منتقل گردید و در دروازۀ قارص در جوار آرامگاه حافظ حقی پاشا به خاک سپرده شد (همو، IV / 119-120؛ آرتوچ، 393).
جمال پاشا هنگام اقامت در برلین خاطرات خود را شامل رویدادهای سالهای 1913-1918م، نوشته است. این کتاب با عنوان جمال پاشا خاطراتی در 1922م در مونیخ منتشر شد و بعدها چندینبار در 1959، 1996، 2001 و 2006م در استانبول تجدید چاپ گردید. «خاطرات جمال پاشا» به زبانهای آلمانی، فرانسوی و انگلیسی نیز ترجمه شده است («دائرةالمعارف»، VII / 397). همچنین آثار دیگری با عنوانهای «دفاع پلاونا»، «تاریخ جنگهای کریمه»، و «آثار کلاسیک سوریه، فلسطین و عربستان شرقی» که با کمک او توسط هیئت باستانشناسان آلمانی تهیه شده، برجا مانده است (آرتوچ، 46).
جمالپاشا را شخصیتی فعال، سختگیر، پرتحرک و سریعالتصمیم دانستهاند. او برخلاف دو دوستش ــ انورپاشا که به ارتش، و طلعتپاشا که به حزب اتحاد و ترقی تکیه داشتند ــ تکیهگاه خود را جوانان میدانست و به تشکیلات آنها کمک میکرد (کین راس، 614؛ پاکالین، IV / 120).
مآخذ
کین راس، پاتریک بالفور، قرون عثمانی، ترجمۀ پروانه ستاری، تهران، 1373ش؛ نیز:
Ahmad, F., The Young Turks, Oxford, 1969; Akṣin, S., «Siyasal tarih (1908-1923)», Türkiye tarihi çağdaṣ Türkiye 1908-1980, Istanbul, 1989, vol. IV; Artuç, N., Cemal Paԫa, Ankara, 2008; Bedevî Kuran, A., İnkilâp tarihimiz ve Jön Türkler, Istanbul, 1945; Karal, E. Z., Osmanlı tarihi, Ankara, 1999; Lewis, B., Modern Türkiye’nin doğuṣu, ed. M. Kıratlı, Ankara, 2007; Pakalın, M. Z., Sicill-i Osmanî zeyli, Ankara, 2008; Shaw, S. J., From Empire to Republic, Ankara, 2000; id, History of the Ottoman Empire and Modern Turkey, Cambridge, 1987; Türkiye diyanet vakfı İslam ansiklopedisi, Istanbul, 1993.